کلمه جو
صفحه اصلی

هایمن مینسکی

دانشنامه عمومی

هایمن فیلیپ مینسکی (به انگلیسی: Hyman Philip Minsky)، (زاده ۲۳ سپتامبر ۱۹۱۹ - درگذشته ۲۴ اکتبر ۱۹۹۶) اقتصاددان آمریکایی که، در دوران رکود اقتصادی بزرگ دهه ۱۹۳۰ بزرگ شده بود. این رویداد دیدگاه های مینسکی را شکل داد و باعث شد او همه تلاش خود را صرف شرح چگونگی بروز این بحران کند و دنبال راهی برای جلوگیری از روی دادن دوباره آن باشد.
ترفند پانزی
مینسکی همه عمر خود را در حاشیه اقتصاد گذراند، اما با فرارسیدن بحران مالی سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸، دیدگاه های او به یک باره مورد توجه فراوان قرار گرفت. بسیاری بر این باور بودند که این دیدگاه ها آنچه را که روی داده بود به بهترین نحو توضیح می داد. به ناگاه تقاضا برای کتاب های او که مدت ها بود دیگر تجدید چاپ نمی شدند، بالا رفت و نسخه های این کتاب ها به قیمت صدها دلار دست به دست می شد.
این رقم برای کتاب های قطوری که عنوان هایی نظیر "ایجاد ثبات در اقتصادی بی ثبات" داشتند، قابل توجه بود. مقامات ارشد بانک های مرکزی، از جمله جانت یلن، رئیس فعلی بانک مرکزی آمریکا، و مروین کینگ، رئیس سابق بانک مرکزیانگلستا، به نقل دیدگاه های او پرداختند. پل کروگمن، برنده سابق جایزه نوبل اقتصاد، یک سخنرانی معروفش درباره بحران اقتصادی را "شبی که دوباره حرف های مینسکی را خواندند" نامید.
هایمن مینسکی از زمان آغاز حرفه دانشگاهی اش در دهه 1950 تا سال 1996 و هنگامی که وفات یافت در گمنامی نسبی کار می کرد. پژوهش او درباره بحران های مالی و علل آنها توجه اندکی را جلب کرد اما نتوانست مورد توجه جریان اصلی اقتصاد قرار گیرد. مجله اکونومیست فقط یک بار در دوران حیاتش از او یاد کرد که آن هم بسیار کوتاه بود. تا سال 2007 که بحران وام های ثانویه مسکن در آمریکا بروز کرد اوضاع به همین صورت بود. اما ناگهان همگان بحران را درک کردند و یکباره به نوشته های او روی آوردند. کارگزاران در یادداشت هایی به مشتریان خود اعلام کردند که «لحظه مینسکی» بازارهای مالی را در برمی گیرد. روسای بانک های مرکزی در سخنرانی های خود به نظریات او اشاره می کردند. مینسکی پس از مرگش به سوژه رسانه ها تبدیل شد. کلیه نشریات ستونی را به او اختصاص دادند و رسانه های دیداری و شنیداری نیز برنامه هایی برای او ساختند. از سال 2007 نشریه اکونومیست حداقل در 30 مقاله خود از او نام برده است.دلیل دور ماندن مینسکی از انتظار عمومی در دوران حیاتش آن بود که از سنت و عرف دانشگاهی دوری می کرد. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ریاضیات آغاز کرد اما به رغم تاکید فزاینده این رشته بر روش های کمی، او هنگام تغییر رشته به اقتصاد از محاسبات ریاضی کمتر استفاده می کرد. در عوض او عقاید خود را در مجموعه مقالات، سخنرانی ها و کتاب ها مطرح می کرد که یکی از آنها درباره جان مینارد کینز بود؛ اقتصاددانی که بر تفکر او تاثیر گذاشته بود. علاوه بر این، او تجربیاتی عملی داشت و همزمان با تدریس در شهر سنت لوئیس در میسوری، عضو هیات مدیره بانک مارک تواین نیز بود.مینسکی که در دوران رکود بزرگ زندگی کرده بود یاد گرفت که با فجایع کنار بیاید. او در طول سال ها چندین بار با یک مشکل بنیادی مواجه شد. او می خواست بفهمد چرا بحران مالی اتفاق افتاد در حالی که دیگران به آن علاقه ای نداشتند. در نیمه دوم قرن 20 تفکر غالب و حاکم آن بود که بازارها کارآمد هستند. چشم انداز یک فاجعه تمام عیار در اقتصادهای توسعه یافته بسیار بعید و غیرمحتمل به نظر می رسید. شاید گاهی اوقات بازار سهام یا ارز سقوط می کرد اما به نظر می رسید اقتصادهای مدرن بدترین عوامل شیطانی را از بین برده باشند.با وجود همه اطمینان ها، مینسکی این مرد بدبین و با موهای جوگندمی، فرضیه بی ثباتی مالی خود را مطرح کرد. این فرضیه بررسی می کند چگونه دوران دراز مدت شکوفایی می تواند بذرهای بحران بعدی را بکارد. این دیدگاهی مهم برای درک فاجعه دهه گذشته بود. اما تاریخچه این نظریه نیز به همان اندازه اهمیت دارد. مسیر راه این فرضیه از حواشی دانشگاهی تا موضوع بحث های جریان اصلی اقتصاد نشان می دهد که چگونه مطالعه علم اقتصاد از زمان بحران مالی جهانی روندی سازگار با واقعیت های در حال تغییر در پیش گرفته است.مینسکی کار خود را با توضیح سرمایه گذاری شروع کرد. سرمایه گذاری در اصل مبادله پول امروز با پول فرداست. یک بنگاه برای راه اندازی یک کارخانه هزینه می کند و اگر همه چیز خوب پیش برود منافع حاصل از کار کارخانه در سال های آتی به شکل پول ظاهر می شوند. به طور ساده، پول امروزی می تواند از دو منبع بیاید: پول نقد خود بنگاه یا پول دیگران (به عنوان مثال وام بانکی). توازن بین این دو سوال کلیدی در نظام بانکی است. مینسکی سه نوع تامین مالی را از یکدیگر متمایز می کند. اولین موردی که او آن را تامین مالی پوشش دار می نامد ایمن ترین نوع است و در آن بنگاه ها برای بازپرداخت وام های خود به جریان نقدی آینده اتکا می کنند. به این منظور آنها باید وام های محدود و سودهای سالم داشته باشند. نوع دوم یعنی تامین مالی سفته بازانه پرخطر است. بنگاه ها برای پرداخت سود وام های خود به جریان نقدینگی اتکا می کنند اما باید وام خود را تمدید کنند تا بتوانند اصل آن را بپردازند. این روش تا زمانی قابل مدیریت است که اقتصاد حرکتی یکنواخت داشته باشد اما هرگونه رکود می تواند به بحران بینجامد. نوع سوم که تامین مالی پونزی نام دارد خطرناک ترین روش است. جریان نقدینگی اصل و سود وام را پوشش نمی دهد. بنگاه ها بر این موضوع قمار می کنند که دارایی های زیربنایی آنها به اندازه کافی رشد می کند تا تعهداتشان را بپوشاند. اگر چنین اتفاقی روی ندهد آنها در معرض ریسک شدید قرار می گیرند.اقتصادهایی که تحت سلطه تامین مالی پوششی قرار دارند، یعنی آنهایی که جریان نقدینگی قدرتمند و سطوح بدهی پایین داشته باشند، باثبات ترین اقتصادها هستند. هنگامی که تامین مالی سفته بازانه و به ویژه تامین مالی پونزی وارد عمل شوند نظام های مالی آسیب پذیر می شوند. اگر به خاطر تنگنای مالی یا تکانه های خارجی ارزش دارایی ها کمتر شود آنگاه بنگاه هایی که گسترش زیادی داشته اند مجبور می شوند دارایی هایشان را بفروشند. این خود ارزش دارایی ها را بیشتر پایین می آورد و بنگاه های بیشتری را به دردسر می اندازد. بنگاه ها می توانند با محدود کردن خود به استفاده از تامین مالی پوشش از این دردسر اجتناب کنند. اما در طول زمان و به ویژه هنگامی که رشد اقتصادی قطعی به نظر می رسد چرا نباید وام بیشتری گرفت؟ هرچه دوران شکوفایی طولانی تر شود بانک ها با پایین تر آوردن استانداردهای اعتباری به این پویایی دامن می زنند. اگر نکول کمتر باشد چرا بانک ها بیشتر وام ندهند؟ نتیجه گیری مینسکی نگران کننده است: ثبات اقتصادی بی ثباتی را پرورش می دهد. دوران شکوفایی راه را برای شکنندگی مالی باز می کند.در حالی که سطوح اهرمی بانک ها بالاست و خاطره وام های مسکن بازپرداخت نشده هنوز از ذهن بانک ها پاک نشده است، دیدگاه مینسکی امری بدیهی تلقی می شود. البته بدهی و تامین مالی موضوعاتی پراهمیت هستند اما دهه ها بود که علم اقتصاد به اولی توجهی نداشت و دومی را نیز به عنوان یک موضوع فرعی تحت مقررات قرار داد نه به عنوان عنصری ضروری در نظریه های بزرگ. مینسکی فردی تکرو بود. او هم پشتوانه کینزی اقتصاد کلان و هم عقیده حاکم بازارهای کارآمد را به چالش کشید.شاید عجیب باشد که او را منتقد دکترین کینز دانست چرا که مینسکی خود از طرفداران کینز است. اما او عقیده داشت که این دکترین از نظریه های خود کینز بسیار فاصله گرفته است. اقتصاددانان در توضیح اقتصاد تلاش کرده اند تا مدل هایی بسازند که گفته های کینز را به عمل درآورد. مشهورترین آنها مدل IS-LM است که به وسیله جان هیکس و الوین هانسون مطرح شد. این مدل رابطه میان سرمایه گذاری و پول را نشان می دهد و ابزاری قدرتمند برای آموزش و تحلیل سیاستی است. اما با وجود این که کینز خود از اهمیت بازارها آگاه بود آقایان هیکس و هانسون بخش مالی را کنار گذاشتند. از نظر مینسکی، این مدل تصویری ناعادلانه و پیش پا افتاده از نظریات دقیق و پیچیده کینز بود. نظریه بی ثباتی مالی مینسکی به پر کردن شکاف ها کمک کرد.چالش او علیه طرفداران بازارهای کارآمد از این هم شدیدتر بود. یوجین فاما، رابرت لوکاس و سایرین، دانشگاهیان و حلقه های سیاستگذاری را قانع می کردند که اگر مردم همه اطلاعات موجود را درک کنند آنگاه بازارها به سمت تعادل پیش خواهند رفت. ساختار نظام مالی تقریباً نامربوط جلوه می کرد. اقتصاددنان رفتاری در سال های اخیر به یکی از ابعاد نظریه بازار کارآمد حمله کرده اند؛ از نظر آنان مردم بازیگرانی منطقی نیستند که تلاش کنند منافع خود را به حداکثر برسانند. آنها اغلب نمی دانند چه می خواهند و تصمیمات اشتباه می گیرند. سال ها بعد مینسکی به یک بعد دیگر حمله کرد: به استدلال او نیروهایی که در نظام مالی ریشه دوانده اند آنها را به سمت دردسر می کشانند و ثبات فقط یک توهم گمراه کننده است.


کلمات دیگر: