خسته و مجروح گشتن
زخم کشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زخم کشیدن. [ زَ ک َ / ک ِدَ ] ( مص مرکب ) خسته و مجروح گشتن. ( آنندراج ). زخم پذیرفتن. خود را در معرض زخم قرار دادن :
کسی که زخم زد او هم ز زخم خود بشکست
کسی که زخم کشید او بجان درست بماند.
کشد زخم چون غنچه در مشت خود.
کسی که زخم زد او هم ز زخم خود بشکست
کسی که زخم کشید او بجان درست بماند.
میرخسرو ( از آنندراج ).
نهد بر دمش چون کس انگشت خودکشد زخم چون غنچه در مشت خود.
ملاطغرا ( در تعریف ذوالفقار، از آنندراج ).
رجوع به زخم کش شود.کلمات دیگر: