کلمه جو
صفحه اصلی

ساکتی

لغت نامه دهخدا

ساکتی. [ ک ِ ] ( اِخ ) از شاعران متأخر است. او راست :
عمرم در این خیال سرآمد که وه چرا
روز وصال چون شب هجران دراز نیست.
( صبح گلشن ص 193 ).

ساکتی. [ ک ِ ت ْ تی ] ( اِخ ) فرانکو. داستان پرداز ایتالیایی متولد فلورانس مؤلف کتاب «سیصد قصه » است.

ساکتی . [ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر است . او راست :
عمرم در این خیال سرآمد که وه چرا
روز وصال چون شب هجران دراز نیست .

(صبح گلشن ص 193).




ساکتی . [ ک ِ ت ْ تی ] (اِخ ) فرانکو. داستان پرداز ایتالیایی متولد فلورانس مؤلف کتاب «سیصد قصه » است .



کلمات دیگر: