ربا خوار . که پول ربا بخورد . که سود مرابحه بخورد .
ربا خواره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رباخواره. [ رِ خوا / خا رَ / رِ ] ( نف مرکب ) رباخوار. که پول ربا بخورد. که سود مرابحه بخورد. خورنده پول ربا. ج ، رباخوارگان :
جز ندامت بقیامت نبرد رهبر تو
تات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم.
تاج رضا بر سر محکومی است.
بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟
جز ندامت بقیامت نبرد رهبر تو
تات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم.
ناصرخسرو.
حرص رباخواره ز محرومی است تاج رضا بر سر محکومی است.
نظامی.
گزیت رباخوارگان چون دهم بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟
نظامی.
و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواری شود.کلمات دیگر: