کلمه جو
صفحه اصلی

صعلکه

فرهنگ فارسی

درویش کردن کسی را

لغت نامه دهخدا

( صعلکة ) صعلکة. [ ص َ ل َ ک َ ] ( ع مص ) درویش کردن کسی را. || سر ساختن برای اشکنه و برآوردن سر آن را. ( منتهی الارب ): صعلک الثریدة؛ جعل لها رأساً و رفع رأسها. ( اقرب الموارد ). || فربه کردن تره ، شتران را. ( منتهی الارب ).

صعلکة. [ ص َ ل َ ک َ ] (ع مص ) درویش کردن کسی را. || سر ساختن برای اشکنه و برآوردن سر آن را. (منتهی الارب ): صعلک الثریدة؛ جعل لها رأساً و رفع رأسها. (اقرب الموارد). || فربه کردن تره ، شتران را. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: