مزاحمت کردن او را کشمکش کردن و گلاویز شدن با او
زحمت کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زحمت کردن.[ زَ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( ... بر کسی ) مزاحمت کردن او را. کشمکش کردن و گلاویز شدن با او :
ای مالک سعیر بر این راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان.
ای مالک سعیر بر این راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان.
خاقانی.
کلمات دیگر: