سایه افکندن
سایه برافکندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سایه برافکندن. [ ی َ / ی ِ ب َ اَک َ دَ ] ( مص مرکب ) سایه افکندن. سایه انداختن. || توجه نمودن. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
غارت دل میکنی شرط وفا نیست این
کار من از سایه شد سایه برافکن ببین.
غارت دل میکنی شرط وفا نیست این
کار من از سایه شد سایه برافکن ببین.
خاقانی.
کلمات دیگر: