کلمه جو
صفحه اصلی

رباعیه

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مونث رباعی . ۲ - ( اسم ) چهار دندان که میان ثنایا و انیاب باشد . جمع رباعیات .
مونث رباعی آنچه از چهار تا ترکیب شود

لغت نامه دهخدا

( رباعیة ) رباعیة. [ رَ ی َ ] ( ع اِ ) چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. ج ، رباعیات. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چهار دندان که میان دندان های ثنایا و انیاب باشد، دو تا در بالا و دو تا در پائین. ج ، رَباعیات. ( از متن اللغة ). نام هر یک از دندانها که میان تثنیه و ناب یعنی میان پیش و نیش است ، و آن چهار است ، دو بر بالا دو بر زیر. ج ، رَباعیات. ( از بحر الجواهر ). || جنگ سخت و شدید. ( از متن اللغة ). || ( ص ) مؤنث رَباعی. حیوانی که دندانهای رباعیة را افکنده باشد. ج ، رَباعیات. ( از اقرب الموارد ). بچه گاو... را در سال سیم رباعی و رباعیة گویند. ( تاریخ قم ص 178 ). و در سال هفتم [ بچه ناقه ] را رباعی و رباعیة گویند. ( تاریخ قم ص 177 ). بچه گوسفند را در سال چهارم رباعیة گویند. ( از تاریخ قم ص 178 ).

رباعیة. [ رُ عی ی َ ] ( ع ص نسبی ، اِ ) مؤنث رباعی. آنچه از چهار تا ترکیب شود. ( از اقرب الموارد ). مؤنث رُباعی و رُباع. ( منتهی الارب ) ( از المنجد ). || ( اصطلاح منطق ) بر قضیه موجهه اطلاق شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به موجهه و کشاف اصطلاحات الفنون شود.

رباعیة. [ رَ ی َ ] (ع اِ) چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. ج ، رباعیات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چهار دندان که میان دندان های ثنایا و انیاب باشد، دو تا در بالا و دو تا در پائین . ج ، رَباعیات . (از متن اللغة). نام هر یک از دندانها که میان تثنیه و ناب یعنی میان پیش و نیش است ، و آن چهار است ، دو بر بالا دو بر زیر. ج ، رَباعیات . (از بحر الجواهر). || جنگ سخت و شدید. (از متن اللغة). || (ص ) مؤنث رَباعی . حیوانی که دندانهای رباعیة را افکنده باشد. ج ، رَباعیات . (از اقرب الموارد). بچه ٔ گاو... را در سال سیم رباعی و رباعیة گویند. (تاریخ قم ص 178). و در سال هفتم [ بچه ٔ ناقه ] را رباعی و رباعیة گویند. (تاریخ قم ص 177). بچه ٔ گوسفند را در سال چهارم رباعیة گویند. (از تاریخ قم ص 178).


رباعیة. [ رُ عی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مؤنث رباعی . آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد). مؤنث رُباعی و رُباع . (منتهی الارب ) (از المنجد). || (اصطلاح منطق ) بر قضیه ٔ موجهه اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به موجهه و کشاف اصطلاحات الفنون شود.



کلمات دیگر: