( ذوسطوة ) ذوسطوة. [ س َ وَ ] ( ع ص مرکب ) درشت. سخت صاحب سطوت : و گویند که سبب خشنودی بهرام از آن آتش بوده که بهمن مردی غیور و ذوسطوت بود و ملوک را ببطش و قوت خود قهر و قمع کردی. ( تاریخ قم ص 83 ).
ذوسطوه
لغت نامه دهخدا
ذوسطوة. [ س َ وَ ] (ع ص مرکب ) درشت . سخت صاحب سطوت : و گویند که سبب خشنودی بهرام از آن آتش بوده که بهمن مردی غیور و ذوسطوت بود و ملوک را ببطش و قوت خود قهر و قمع کردی . (تاریخ قم ص 83).
کلمات دیگر: