کلمه جو
صفحه اصلی

صرنج

لغت نامه دهخدا

صرنج. [ ] ( معرب ، اِ ) معرب سرنج :
به نوبت زدن بهر والا ولنج
زده میخ جهل از دو جانب صرنج.
نظام قاری ( دیوان ص 192 ).
رجوع به سرنج شود.


کلمات دیگر: