کلمه جو
صفحه اصلی

شاهمار

لغت نامه دهخدا

شاهمار. (اِ مرکب ) ملک ماران . ماری است درازای دو بدست تا سه بدست . و بر سر او نشانی چون اکلیلی یعنی تاجی . و سر او تیز چون اکلیلی یعنی تاجی . و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او بسیاهی و زردی زند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


شاهمار. (اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 260 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


شاهمار. (اِخ ) دهی از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . دارای 365 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن حبوبات . توتون و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


شاهمار. (اِخ ) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند. دارای 250 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


شاهمار. ( اِ مرکب ) ملک ماران. ماری است درازای دو بدست تا سه بدست. و بر سر او نشانی چون اکلیلی یعنی تاجی. و سر او تیز چون اکلیلی یعنی تاجی. و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او بسیاهی و زردی زند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند. دارای 250 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان. دارای 365 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن حبوبات. توتون و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 260 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

شاهمار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
شاهمار (جلفا)
شاهمار (صحنه)
شاهمار (گیلانغرب)


کلمات دیگر: