کلمه جو
صفحه اصلی

زحیف

لغت نامه دهخدا

زحیف. [ زُ ح َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر زحف ( لشکر گران ). رجوع به معجم البلدان و زحف در این لغت نامه شود.

زحیف. [ زُ ح َ ] ( اِخ ) چاهی است. ( منتهی الارب ) ( ترجمه قاموس ). آبیست واقع در بین ضریه و باختر. و آن را بئر زحیف گویند. راجز گوید :
نحن صبحنا قبل من یصبح
یوم زحیف والاعادی جنح
کتائباً فیها جنودتلمح.
اصمعی گوید، زحیف آبی است . ( از معجم البلدان ).

زحیف. [ زُ ح َ ] ( اِخ ) کوهیست. ( منتهی الارب ) ( ترجمه قاموس ). اصمعی گوید، زحیف کوهیست. ( از معجم البلدان ).

زحیف . [ زُ ح َ ] (اِخ ) چاهی است . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ قاموس ). آبیست واقع در بین ضریه و باختر. و آن را بئر زحیف گویند. راجز گوید :
نحن صبحنا قبل من یصبح
یوم زحیف والاعادی جنح
کتائباً فیها جنودتلمح .
اصمعی گوید، زحیف آبی است . (از معجم البلدان ).


زحیف . [ زُ ح َ ] (اِخ ) کوهیست . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ قاموس ). اصمعی گوید، زحیف کوهیست . (از معجم البلدان ).


زحیف . [ زُ ح َ ] (ع اِ مصغر) مصغر زحف (لشکر گران ). رجوع به معجم البلدان و زحف در این لغت نامه شود.



کلمات دیگر: