کلمه جو
صفحه اصلی

صعافقه

فرهنگ فارسی

صمفقی و صمغوق است

لغت نامه دهخدا

صعافقة. [ ص َ ف ِ ق َ ] (اِخ ) اخوالند مر بنی مروان را و ایشان را بنی صعفوق هم گویند. (منتهی الارب ).


صعافقة. [ ص َ ف ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صعفقی و صعفوق است .


صعافقه . [ ص َ ف ِ ق َ ] (ع اِ) قومی که بدون رأس مال در بازار بهر تجارت روند و هر گاه تجار چیزی را خرید کنند ایشان داخل و شریک آنها شوند. واحد آن صَعفَقی . (منتهی الارب ). و رجوع به صعافق و صعفقی شود.


( صعافقة ) صعافقة. [ ص َ ف ِ ق َ ] ( اِخ ) اخوالند مر بنی مروان را و ایشان را بنی صعفوق هم گویند. ( منتهی الارب ).

صعافقة. [ ص َ ف ِ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صعفقی و صعفوق است.
صعافقه. [ ص َ ف ِ ق َ ] ( ع اِ ) قومی که بدون رأس مال در بازار بهر تجارت روند و هر گاه تجار چیزی را خرید کنند ایشان داخل و شریک آنها شوند. واحد آن صَعفَقی. ( منتهی الارب ). و رجوع به صعافق و صعفقی شود.


کلمات دیگر: