کلمه جو
صفحه اصلی

ساکر

لغت نامه دهخدا

ساکر. [ ک ِ ] ( ع ص ) ساکن. ( قطر المحیط ). آرمیده بی باد. ( ناظم الاطباء ).
- لیل ساکر ؛ شب ساکن که در آن باد نیست. و رجوع به ساکرة شود.

ساکر. ( اِ ) بحر در اصطلاح هندوان و «سمدر» بهمین معنی است. ( ماللهند ص 85 س 22 ).

ساکر. (اِ) بحر در اصطلاح هندوان و «سمدر» بهمین معنی است . (ماللهند ص 85 س 22).


ساکر. [ ک ِ ] (ع ص ) ساکن . (قطر المحیط). آرمیده ٔ بی باد. (ناظم الاطباء).
- لیل ساکر ؛ شب ساکن که در آن باد نیست . و رجوع به ساکرة شود.



کلمات دیگر: