زخمگاه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - محل جراحت . ۲ - محل ضربت . یا زخم گاه باد محل وزش باد جهت ریاح.
جای زخم هدف محل انداختن تیر جای زدن سکه محل وزیدن باد سنگر
جای زخم هدف محل انداختن تیر جای زدن سکه محل وزیدن باد سنگر
لغت نامه دهخدا
زخمگاه. [ زَ ] ( اِ مرکب ) جای زخم. ( از لغت فرس ): مضرب سیف ؛ زخمگاه. ( از منتهی الارب ). محل وارد آمدن ضربت تیر و شمشیر و دیگر آلات جارحه. محل گزیدن حیوانات گزنده. جراحت. زخم. ریش :
همان زخمگاهش فرو دوختند
بدارو همه درد بسپوختند.
بفرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوش دارو بر آن زخمگاه.
|| هدف. غرض. محل انداختن تیر. رجوع به زخم شود. || جای زدن سکه. دارالضرب. ضرابخانه. سراچه ضرب. درم سرا :
از بهر زخمگاه چو سیمم همی گداز
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای.
کسی کوفت بر کوه گرز گران
در آن زخمگه بگذرد کاروان.
همان زخمگاهش فرو دوختند
بدارو همه درد بسپوختند.
فردوسی.
کربش ، جانوری بود چون مار کوتاه ولیکن دست و پای دارد سبک و زود رود بیشتر بویرانه ها بود. بدندان هر که را بگزد دندان در زخمگاه بگذارد. ( لغت فرس اسدی نخجوانی ). بفرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوش دارو بر آن زخمگاه.
نظامی.
کربش هر که را بگزد دندان در زخمگاه کند. ( صحاح الفرس ). رجوع به جراحت و زخم شود.|| هدف. غرض. محل انداختن تیر. رجوع به زخم شود. || جای زدن سکه. دارالضرب. ضرابخانه. سراچه ضرب. درم سرا :
از بهر زخمگاه چو سیمم همی گداز
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای.
مسعودسعد.
رجوع به زخم شود. || محل وزیدن باد. مهب. وزیدنگاه باد : زخمگاههای هر چهار باد مشهورند، باد صبا از سوی مشرق است. ( التفهیم بیرونی ). || سنگر. جای و موقع مناسبی که برای ضربت زدن بر دشمن اتخاذ میکنند ( در جنگ ). کمینگاه : چه اگر غفلتی بر زد و زخمگاهی خالی گذارد هر آینه کمین دشمن گشاده گردد. ( کلیله و دمنه ).رجوع به زخم شود. || جای زخم بطور مطلق. محل کوفتن و زدن ( از زخم بمعنی مطلق زدن ). زخمگه : کسی کوفت بر کوه گرز گران
در آن زخمگه بگذرد کاروان.
اسدی.
رجوع به زخم شود.کلمات دیگر: