کلمه جو
صفحه اصلی

خمیر درست کردن

فارسی به عربی

خفیق

مترادف و متضاد

knead (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن

batter (فعل)
خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن

make a paste (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن

make a dough (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن

malaxate (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن


کلمات دیگر: