جلوی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اول , مهاجم
مترادف و متضاد
پیشین، قبلی، مقدم، جلوی، از پیش، اسبق، اولی
پیشین، قبل، قبلی، پیشی، سابق، جلوی، سابقی، دارای انتای مربع، در جلو
جسور، جلوی، گستاخ
قدامی، جلوی
پیشین، قبلی، پیش، جلوی
جلوی
فرهنگ فارسی
دهی است
لغت نامه دهخدا
جلوی. [ ج َ ] ( اِ ) خرام وخرامنده. || خدم و حشم. ( ناظم الاطباء ).
جلوی. [ ج َ وا ] ( ع اِ ) نام اسبها است. ( منتهی الارب ).
جلوی. [ ج َ وا ] ( اِخ ) دهی است. ( منتهی الارب ).
جلوی. [ ج َ وا ] ( ع اِ ) نام اسبها است. ( منتهی الارب ).
جلوی. [ ج َ وا ] ( اِخ ) دهی است. ( منتهی الارب ).
جلوی . [ ج َ ] (اِ) خرام وخرامنده . || خدم و حشم . (ناظم الاطباء).
جلوی . [ ج َ وا ] (اِخ ) دهی است . (منتهی الارب ).
جلوی . [ ج َ وا ] (ع اِ) نام اسبها است . (منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
فراروی
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
کلمات دیگر: