مترادف خنک کردن : سرد کردن، از شور و نوا انداختن، کم شور و شوق کردن
خنک کردن
مترادف خنک کردن : سرد کردن، از شور و نوا انداختن، کم شور و شوق کردن
فارسی به انگلیسی
to cool, to refrigerate
chill
فارسی به عربی
انعش , عارضة القعر , هدوء
مترادف و متضاد
ارام کردن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن
وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن
خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن
خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن، منجمد شدن، خنک نگاهداشتن
خنک کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن
سرد کردن
از شور و نوا انداختن، کمشور و شوق کردن
۱. سرد کردن
۲. از شور و نوا انداختن، کمشور و شوق کردن
فرهنگ فارسی
سرد کردن تبرید
لغت نامه دهخدا
خنک کردن. [ خ ُ ن ُ ک َ دَ ]( مص مرکب ) سرد کردن. تبرید. ( یادداشت بخط مؤلف ).
کلمات دیگر: