کلمه جو
صفحه اصلی

تر و تازه


مترادف تر و تازه : باطراوت، شاداب ، تازه، نو، جدید

متضاد تر و تازه : خشکیده، پژمرده، پلاسیده

فارسی به انگلیسی

crisp, crispy, fresh, green, refreshing, vernal, young


fresh and green, flush


crisp, crispy, fresh, green, refreshing, vernal, young, fresh and green, flush

فارسی به عربی

جدید

مترادف و متضاد

fresh (صفت)
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط

brand-new (صفت)
تر و تازه، کاملا نو، نو

pristine (صفت)
پیشین، تر و تازه، اولی، طبیعی و دست نخورده

span-new (صفت)
تر و تازه، خیلی تازه، کاملا تازه

فرهنگ فارسی

ضد پژمرده ٠ شاداب ٠ سبز و خرم ٠

لغت نامه دهخدا

تر و تازه. [ ت َ رُ زَ / زِ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ضد پژمرده. شاداب. سبز و خرم. خوش :
روزگاری چنین تر و تازه
نوبهاری چنین خوش و خرم.
مسعودسعد.
گر همی خواهی ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد.
مولوی.
و رجوع به تر و تازه کردن شود.

واژه نامه بختیاریکا

تَر و تول؛ تَرال؛ تول

پیشنهاد کاربران

تازه و سرحال

آبدار

ریان

شاداب . . . . . جدید. . . . . نوبر . . . . ابدار . . . . .


کلمات دیگر: