مترادف خوابیده : خسبیده، خفته، غنوده ، درازکشیده
متضاد خوابیده : بیدار، ایستاده، نشسته
خوابیده
مترادف خوابیده : خسبیده، خفته، غنوده ، درازکشیده
متضاد خوابیده : بیدار، ایستاده، نشسته
فارسی به انگلیسی
lying, asleep, run down, laid-up, stagnant
asleep, flat, recumbent, unused
فارسی به عربی
خدران , نائم
مترادف و متضاد
خسبیده، خفته، غنوده ≠ بیدار
۱. خسبیده، خفته، غنوده ≠ بیدار
۲. درازکشیده ≠ ایستاده، نشسته
خوابیده، خفته، غنوده
خوابیده، غنوده
خوابیده، بر زمین گستر
ساکت، خوابیده
خوابیده، ساکن، راکد، ایستا
خوابیده، سست، بی حس، بی حال
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - بخواب رفته نایم . ۲ - آرام گرفته .
راقد نائم
راقد نائم
لغت نامه دهخدا
خوابیده. [ خوا / خا دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) راقد. نائم. درخواب شده. خفته. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ). || روی هم افتاده. برهم نهاده. برهم قرارداده.
- پاشنه خوابیده ؛ پاشنه روی داخل تخت کفش افتاده.
|| فروافتاده. چون : چادر خوابیده. خیمه خوابیده. || بیحس شده. چون : پای خوابیده. || خراب شده. چون : قنات خوابیده. || ازکارافتاده. چون : حمام خوابیده. || از حرکت بازایستاده. چون : کارخانه خوابیده. || فرونشسته. چون : فتنه خوابیده. || زانوزده. از حالت ایستاده بهیئت خواب کننده درآمده. چون : سگ خوابیده. || ازجریان خارج شده. چون : پول خوابیده. || کنارگرفته و منتظرفرصت شده برای بازی در قمار با ورق. || فروافتاده. ویران شده. چون : سقف افتاده. دیوار افتاده.
- پاشنه خوابیده ؛ پاشنه روی داخل تخت کفش افتاده.
|| فروافتاده. چون : چادر خوابیده. خیمه خوابیده. || بیحس شده. چون : پای خوابیده. || خراب شده. چون : قنات خوابیده. || ازکارافتاده. چون : حمام خوابیده. || از حرکت بازایستاده. چون : کارخانه خوابیده. || فرونشسته. چون : فتنه خوابیده. || زانوزده. از حالت ایستاده بهیئت خواب کننده درآمده. چون : سگ خوابیده. || ازجریان خارج شده. چون : پول خوابیده. || کنارگرفته و منتظرفرصت شده برای بازی در قمار با ورق. || فروافتاده. ویران شده. چون : سقف افتاده. دیوار افتاده.
فرهنگ عمید
۱. به خواب رفته، خفته.
۲. (قید ) در حال خواب.
۲. (قید ) در حال خواب.
جدول کلمات
نایم
پیشنهاد کاربران
لمیده
نائم، خسبیده، خفته، غنوده، درازکشیده
کلمات دیگر: