کلمه جو
صفحه اصلی

تراکم


مترادف تراکم : انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا

متضاد تراکم : تخلخل

برابر پارسی : انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

فارسی به انگلیسی

agglomeration, compactness, compression, congestion, crush, density, pressure


accumulation, heaping up, compression, agglomeration, compactness, congestion, crush, density, pressure, trachoma

accumulation, heaping up, compression


trachoma


فارسی به عربی

تجمع , تکتل , ضغط

عربی به فارسی

جمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته


مترادف و متضاد

۱. انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ≠ تخلخل
۲. میزان مجاز زیربنا


compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

aggregate (اسم)
توده، جمع، تراکم، مجموع

agglomeration (اسم)
انباشتگی، توده، تراکم، انبار

density (اسم)
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی

congestion (اسم)
انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

congeries (اسم)
توده، تراکم، انبوه، کومه، کپه

انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ≠ تخلخل


فرهنگ فارسی

روی هم جمع شدن، انباشته شدن، انبوه شدن، انبوهی
۱-( مصدر ) روی هم افتادنبر هم نشستن انباشته شدن انبوه شدن تراکم امور. ۲- ( اسم ) انبوهی انباشتگی .جمع : تراکمات .

فرهنگ معین

(تَ کُ ) [ ع . ] (مص ل . ) انباشته شدن ، انبوه شدن .

لغت نامه دهخدا

تراکم. [ ت َ ک ُ ] ( ع مص ) بر هم نشستن. ( زوزنی ) ( دهار ). گرد آمدن و بر هم نشستن. ( منتهی الارب )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ارتکام. فراهم آمدن با ازدحام و کثرت. || چاق و فربه شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هجوم و انبوهی و تکاثف و هنگفتی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. روی هم جمع شدن، انباشته شدن، انبوه شدن، بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.
۲. انبوهی.

دانشنامه عمومی

تراکم اصطلاحی در فیزیک است که به کاهش حجم ماده بر اثر فشار اشاره دارد. نیروهایی که باعث تراکم می شوند در خلاف جهت هم و مجموع خالصشان صفر است. تراکم تک محوری تراکمی است که در آن نیروهای تراکمی تنها در راستای یک محور وارد می شوند به طوری که اثر تراکم به صورت کاهش طول در راستای همان محور نمایان می شود. تراکم همچنین می تواند دومحوری (در راستای کاهش مساحت) و یا حجمی باشد.

تراکم (فیزیک). تراکم اصطلاحی در فیزیک است که به کاهش حجم ماده بر اثر فشار اشاره دارد. نیروهایی که باعث تراکم می شوند در خلاف جهت هم و مجموع خالصشان صفر است. تراکم تک محوری تراکمی است که در آن نیروهای تراکمی تنها در راستای یک محور وارد می شوند به طوری که اثر تراکم به صورت کاهش طول در راستای همان محور نمایان می شود. تراکم همچنین می تواند دومحوری (در راستای کاهش مساحت) یا حجمی باشد.
کشش (فیزیک)
مقاومت مواد
مقاومت فشاری
تنش برشی
تنش (مکانیک)
موج طولی
موج پی
کمانش

دانشنامه آزاد فارسی

تَراکُم (condensation)
در شیمی آلی، واکنشی حاصل از ترکیب دو مادۀ آلی، به همراه جداشدنِ مولکول کوچکی، که معمولاً آب است، برای ایجاد مولکولی بزرگ تر. این واکنش را واکنش افزایشی ـ حذفی نیز می گویند. پُلی آمیدهایی مثل نایلون و پُلی استرهایی مثل تریلن با واکنش بسپارش تراکمی تولید می شوند.

فرهنگ فارسی ساره

انباشت، انبوهی، چگال


فرهنگستان زبان و ادب

{compaction} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] فشردگی ذرات خاک
{compression} [فیزیک، قطعات و مجموعه های خودرو] [فیزیک] کاهش حجم ماده براثر تغییر فشار [قطعات و مجموعه های خودرو] فرایند کاهش حجم و افزایش فشار مخلوط سوخت و هوا در سیلندر براثر حرکت روبه بالای پیستون
{consolidation} [پزشکی] در بیماری های ریوی، حالتی که در آن حبابچه های ریه با مایع ناشی از آماس بافت پُر می شود

واژه نامه بختیاریکا

بُرُم

پیشنهاد کاربران

انبوه شدن جمع شدن روی هم انباشته شدن انبار کردن

فرض کنید شما در یک آپاتمان که در یک کوچه ۱۰ متری واقع شده است زندگی می کنید اگر در این کوچه به طور متوسط ۲۰ قطعه تفکیکی موجود باشد و در هر قطعه ساختمانی ۴ طبقه وجود داشته باشد حدودا ۸۰ تا ۱۰۰ خانواده در این کوچه زندگی می کنند. تصور کنید که روز اول مهر هر خانواده تصمیم بگیرد فرزند دانش آموز خود را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برساند! شما در این کوچه ساعت ۸ صبح با حجم انبوه اتومبیل و رفت و آمد مواجه خواهید شد.

تَنجِش

منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی

خراب شدن لرزش


کلمات دیگر: