پشت کاردار
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مجتهد
مترادف و متضاد
ساعی، زحمت کش، سخت کوش، کوشا، کوشنده، پشت کاردار
مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر در کار
فرهنگ فارسی
( صفت ) باپشت کار: ( فلان آدم پشت کار داری است . )
واژه نامه بختیاریکا
پورا؛ تِک زن
چار گُردالِه بِه اِشکَم
چار گُردالِه بِه اِشکَم
کلمات دیگر: