کلمه جو
صفحه اصلی

پروراندن

فارسی به انگلیسی

develop, educate, foster, propagate, rear, train, inculcate

to foster, to rear, to cherish, to develop, to preserve insugar


develop, educate, foster, inculcate, propagate, rear, train


فارسی به عربی

ممرضة

مترادف و متضاد

raise (فعل)
زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن

nurse (فعل)
پرستاری کردن، پروراندن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن

فرهنگ فارسی

پرورانیدن، پرورش دادن، تربیت کردن، پرورش یافته
( مصدر )۱- پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح. ۲- تغذیه غذا دادن . ۳- انشائ ایجاد خلق . ۴- آراستن ظاهر کلام.
پرورش دادن پروردن

فرهنگ معین

(پَ وَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پرورش دادن . ۲ - غذا دادن . ۳ - کلام را آراستن .

لغت نامه دهخدا

پروراندن. [ پ َرْ وَ دَ ] ( مص ) پرورش دادن. پروردن. پرورانیدن.تربیت کردن. پرورش کردن. ترشیح. تنبیت :
چنین پروراند همی روزگار
فزون آمد از رنگ گل رنج خار.
فردوسی.
کنون دور ماندم ز پروردگار
چنین پروراند مرا روزگار.
فردوسی.
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی وخود بشکری.
فردوسی.
من دوستانم را بکشم و دشمنان را بپرورانم. ( قصص الانبیاء ص 829 ). || تغذیه. || انشاء. ( منتهی الارب ). || زخرفة. آراستن ظاهر کلام : هر روز می پروراندو شیرین میکند و ببینی که از اینجا چه شکافد. ( تاریخ بیهقی ص 455 ).

فرهنگ عمید

۱. پروردن، پرورش دادن: جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی: ۱/۸۵ ).
۲. تربیت کردن.

پیشنهاد کاربران

پرورش دادن

Nurture


کلمات دیگر: