تراش دادن
فارسی به انگلیسی
to cut, to turn in the lathe
chip, turn
فارسی به عربی
مخرطة
( تراش دادن (الماس وغیره ) ) قطع
( تراش دادن (الماس وغیره ) ) قطع
مخرطة
مترادف و متضاد
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن
تراش دادن، خراطی کردن
تراش دادن، سوهان زدن، با صدای سوهان گوش را ازردن
فرهنگ فارسی
تراشیدن یا بریدن شاخهای زاید و کوچک درخت را تا شکلی بهتر گیرد .
لغت نامه دهخدا
تراش دادن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تراشیدن. || بریدن شاخهای زاید و کوچک درخت را تا شکلی بهتر گیرد. ( یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: