تخدیر کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عقار
مترادف و متضاد
گیج کردن، خرفت کردن، بیهوش کردن، تخدیر کردن، کودن کردن، بهت زده کردن، متحیرکردن یا شدن
پیش بینی کردن، دارو دادن، تخدیر کردن
تخدیر کردن، دوا زدن، دارو خوراندن
تخدیر کردن، داروی مسکن دادن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بی حس کردن سست کردن اندام و جز آن .
لغت نامه دهخدا
تخدیر کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بی حس نمودن و سست کردن اندام و جز آن. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: