کلمه جو
صفحه اصلی

باقی دار

فارسی به انگلیسی

having a deficit or debt, owing a balance

فارسی به عربی

لفترة قصیرة , وراء

مترادف و متضاد

defaulter (صفت)
باقی دار

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار.

لغت نامه دهخدا

باقی دار. ( نف مرکب ) نگهدارنده باقی. نگهدارنده مانده ٔچیزی. || که بر عهده او از حساب چیزی بود. که تسویه حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود راادا نکند. کسی که باقی داشته باشد و وام دار بود. ( ناظم الاطباء ). بدهکار پس از فاضل باقی کردن حسابها.

فرهنگ عمید

کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده.


کلمات دیگر: