تر شدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بلل
مترادف و متضاد
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن
فرهنگ فارسی
کنایه از اعراض شدن و آزرده گردیدن باشد به سبب ظرافت کسی شرمنده و منفعل شدن اعراض که به سبب شرمندگی از ظرافت و هزل روی دهد یا نمدار شدن مرطوب شدن .
لغت نامه دهخدا
تر شدن. [ ت َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نمدار شدن. ( ناظم الاطباء ). مرطوب شدن. خیس گشتن :
گذاره شد از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.
همی بر تنش جامه بی بر شدی.
چگونه تر شود ار نیستش بر آب گذر؟
سگ بدریای هفتگانه بشوی
چونکه تر شد پلیدتر باشد.
ز بانگ نوحه من گوش چرخ کر می گشت.
هست مامات اسب و بابا خر
تو مشو تر چو خوانمت استر.
آنقدر کردم که قمری تر شد از بالای سرو.
گذاره شد از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.
دقیقی.
اگر آب بودی مگر تر شدی همی بر تنش جامه بی بر شدی.
فردوسی.
چه جویی آب ز دلوی که آب نیست در اوچگونه تر شود ار نیستش بر آب گذر؟
مسعودسعد.
بر دریای مغرب برفتی و قدمت تر نشدی. ( گلستان ).سگ بدریای هفتگانه بشوی
چونکه تر شد پلیدتر باشد.
( گلستان ).
ز آب دیده من فرش خاک ترمی شدز بانگ نوحه من گوش چرخ کر می گشت.
سعدی.
و رجوع به تر شود. || کنایه از اعراضی شدن و آزرده گردیدن باشد به سبب ظرافت کسی. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). شرمنده و منفعل شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).اعراض که به سبب شرمندگی از ظرافت و هزل روی دهد. ( فرهنگ رشیدی ) : هست مامات اسب و بابا خر
تو مشو تر چو خوانمت استر.
خاقانی.
در چمن با چشم گریان وصف بالای تراآنقدر کردم که قمری تر شد از بالای سرو.
میرزا صادق دست غیب ( از آنندراج ).
رجوع به تر شود. واژه نامه بختیاریکا
خیسِستِن
کلمات دیگر: