تردد کردن
فارسی به انگلیسی
to ply(or travel) back and forth
range
فارسی به عربی
مرور , مزار ، اِرتیاد
مترادف و متضاد
تردد کردن، امد و شد کردن
دولا کردن، تاه کردن، تردد کردن، رفت و آمد کردن، چند لا کردن
خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
کلمات دیگر: