کلمه جو
صفحه اصلی

باغبانی کردن

فارسی به عربی

حدیقة , زوج

مترادف و متضاد

garden (فعل)
درخت کاری کردن، باغبانی کردن

husband (فعل)
جفت کردن، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، خواستگاری کردن

فرهنگ فارسی

پرستاری از باغ

لغت نامه دهخدا

باغبانی کردن. [ غ ْ / غ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرستاری از باغ. بستان بانی. باغ پیرایی کردن.


کلمات دیگر: