کلمه جو
صفحه اصلی

مدنس

فرهنگ فارسی

ریمناک گرداننده

لغت نامه دهخدا

مدنس. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) چرکی و جای چرکین. ( ناظم الاطباء ). واحد مدانس است به معنی معایب و گفته اند: مواضع دنس ، و گفته اند مدانس جمع بلا واحد است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدانس شود.

مدنس. [ م ُ دَن ْ ن َ ] ( ع ص ) آلوده. ناپاک. ملوث. چرکین. ( ناظم الاطباء ). نعت مفعولی است از تدنیس. رجوع به تدنیس شود.

مدنس. [ م ُ دَن ْ ن ِ ] ( ع ص ) ریمناک گرداننده. ( آنندراج ). آلوده کننده. چرکین کننده. پلیدکننده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از تدنیس. رجوع به تدنیس شود.

مدنس . [ م َ ن َ ] (ع اِ) چرکی و جای چرکین . (ناظم الاطباء). واحد مدانس است به معنی معایب و گفته اند: مواضع دنس ، و گفته اند مدانس جمع بلا واحد است . (از اقرب الموارد). رجوع به مدانس شود.


مدنس . [ م ُ دَن ْ ن َ ] (ع ص ) آلوده . ناپاک . ملوث . چرکین . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از تدنیس . رجوع به تدنیس شود.


مدنس . [ م ُ دَن ْ ن ِ ] (ع ص ) ریمناک گرداننده . (آنندراج ). آلوده کننده . چرکین کننده . پلیدکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تدنیس . رجوع به تدنیس شود.



کلمات دیگر: