کلمه جو
صفحه اصلی

قعید

لغت نامه دهخدا

قعید. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آن صید که از پس درآید. ( مهذب الاسماء ). آهو و پرنده که از پشت سر آید و بدان تطیر زنند، و این خلاف نطیح است. ( اقرب الموارد ). || پدر.گویند: قعیدک لاتفعلن ؛ ای بأبیک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || همنشین. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). مُقاعد به معنی مُجالس. ( اقرب الموارد ). || حافظ. برای واحد و جمع و مذکر و مؤنث. ( اقرب الموارد ): قعیدا کل امر؛ ای حافظاه عن الیمین و الشمال. ( اقرب الموارد ). هر یک از دو مَلَک بر چپ و راست آدمی. ( مهذب الاسماء ). || قعیدک اﷲ؛کلمه استعطاف است مانند قعدک اﷲ و به همان معنی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قعدک اﷲ شود.
- قعیدالنسب ؛ ای قریب الاَّباء الی الجد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قعید. [ ق ُ ع َی ْ ی ِ ] ( ع اِمصغر ) مصغر قَعود. و در مثل آمده است : اتخذوه قعید الحاجات ؛ اذا امتهنوا الرجل فی حوائجهم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قعید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آن صید که از پس درآید. (مهذب الاسماء). آهو و پرنده که از پشت سر آید و بدان تطیر زنند، و این خلاف نطیح است . (اقرب الموارد). || پدر.گویند: قعیدک لاتفعلن ؛ ای بأبیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || همنشین . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مُقاعد به معنی مُجالس . (اقرب الموارد). || حافظ. برای واحد و جمع و مذکر و مؤنث . (اقرب الموارد): قعیدا کل امر؛ ای حافظاه عن الیمین و الشمال . (اقرب الموارد). هر یک از دو مَلَک بر چپ و راست آدمی . (مهذب الاسماء). || قعیدک اﷲ؛کلمه ٔ استعطاف است مانند قعدک اﷲ و به همان معنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قعدک اﷲ شود.
- قعیدالنسب ؛ ای قریب الاَّباء الی الجد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قعید. [ ق ُ ع َی ْ ی ِ ] (ع اِمصغر) مصغر قَعود. و در مثل آمده است : اتخذوه قعید الحاجات ؛ اذا امتهنوا الرجل فی حوائجهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَعِیدٌ: همواره نشسته
معنی مُتَلَقِّیَانِ: دو گیرنده (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی یَتَلَقَّی: می گیرد (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
ریشه کلمه:
قعد (۳۱ بار)

«قَعِید» از مادّه «قعود» به معنای نشسته است و در اینجا منظور ملازم و مراقب است، و به تعبیر دیگر، مفهوم آیه این نیست که این دو فرشته در سمت راست و چپ انسان، نشسته اند; زیرا انسان گاه نشسته است و گاه در حال راه رفتن، بلکه این تعبیر، کنایه از آن است که این دو همواره با انسانند، و مترصد اعمال او می باشند. این احتمال داده شده که این دو فرشته،یکی در سمت راست ودیگری در سمت چپ انسان نشسته و مراقبند.


کلمات دیگر: