قصو. [ ق َص ْوْ ] ( ع مص ) دور شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چیره شدن : قصوته ؛ چیره شدم بر وی در نبرد. ( منتهی الارب ). || قصو شاة و ناقه ؛ از کرانه گوش او اندکی بریدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قُصُوّ و قَصا و قُصاء شود.
قصو. [ ق ُ ص ُوو ] ( ع مص ) قَصْو.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَصْو شود.
قصو. [ ق ُ ص ُوو ] ( ع مص ) قَصْو.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَصْو شود.