نوزاده
فارسی به انگلیسی
new - born (child)
مترادف و متضاد
نوزاده، نویسنده تازه
تازه، جدید، تازه بدنیا امده، نوزاده
فرهنگ فارسی
( صفت ) کودکی که تازه بدنیا آمده تازه زاییده شده : جمع : نوزادگان : (( دوش ز نوازدگان مجلس نو ساخت باغ مجلسشان آب زد ابریسیم مذاب . ) ) ( خاقانی )
لغت نامه دهخدا
نوزاده. [ ن َ / نُو دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نوزاد. رجوع به نوزاد شود.
- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن. نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته چمن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
دوش ز نوزادگان مجلس نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب.
بهر نوزادگان خاطر خویش
بخت را دایگان نمی یابم.
- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن. نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته چمن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
دوش ز نوزادگان مجلس نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب.
خاقانی ( ازفرهنگ فارسی معین ).
- نوزادگان خاطر ؛ کنایه از اندیشه های بدیع واشعار و آثار تازه و بکر : بهر نوزادگان خاطر خویش
بخت را دایگان نمی یابم.
خاقانی.
|| نوزائیده. نوزا. رجوع به نوزا شود.کلمات دیگر: