<div class="boxBd"><div class="boxLtr"><l w="untoward">untoward</l> <span class="meanType">(صفت)</span></div><div>خود سر، ناموفق، تبه کار، نا مناسب، بدامد، خود سر - نامساعد</div></div>

untoward (صفت) خود سر، ناموفق، تبه کار، نا مناسب، بدامد، خود سر - نامساعد

مترادف و متضاد

<div class="boxBd"><b>( بدآمد )</b> بدآمد. [ ب َ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِ مرکب ) پیش آمد بد.بخت بد. سؤحادثه. مقابل نیک آمد، به آمد. ( یادداشت مؤلف ). بد آمدن. بد آمدن. پیش آمدن بدی : <br>چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت <br>هم او بدآمد خود بیند از بدآمد کار.<div class="au">ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278 ).</div>از بعد آن ندانم چرخش کجا کشید<br>با واقعات حادثه کارش کجا رسید<br>در گفتگوی نفس طبیعت کجا فتاد<br>در جستجوی نقش بدآمد کجا دوید.<div class="au">( از مقامات حمیدی ).</div></div>

( بدآمد ) بدآمد. [ ب َ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِ مرکب ) پیش آمد بد.بخت بد. سؤحادثه. مقابل نیک آمد، به آمد. ( یادداشت مؤلف ). بد آمدن. بد آمدن. پیش آمدن بدی : چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت هم او بدآمد خود بیند از بدآمد کار. ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278 ). از بعد آن ندانم چرخش کجا

لغت نامه دهخدا

( بد آمد ) پیش آمد بد بخت بد .

بدامد

مترادف و متضاد

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا