کلمه جو
صفحه اصلی

محک کردن

مترادف و متضاد

try (فعل)
جدا کردن، کوشش کردن، ازمودن، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، تجربه کردن، محاکمه کردن، محک کردن


کلمات دیگر: