corkscrew, snake, twine, twist
پیچ و تاب خوردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پیچ و تاب خوردن
پیچ و تاب خوردن، لولیدن، ناراحتی نشان دادن
پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر )۱- پیچیدنپیچ خوردن. ۲- بخود پیچیدن مانند درد مندی بهر سوی متمایل شدن مانند مستی یا بیهوشی .
لغت نامه دهخدا
پیچ و تاب خوردن . [ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بخود پیچیدن چنانکه دردمندی . بهر سوی متمایل شدن چون مستی یا بیهشی یا مبهوتی . بی آرامی نمودن با جنباندن تن بهر جانب .
کلمات دیگر: