درمان ناپذیر
فارسی به انگلیسی
irremediable
مترادف و متضاد
درمان ناپذیر، بی درمان، بهبود ناپذیر
فرهنگ فارسی
درمان ناپذیرنده غیر قابل علاج
لغت نامه دهخدا
درمان ناپذیر. [ دَ پ َ ] ( نف مرکب ) درمان ناپذیرنده. غیرقابل علاج :
تا بدانی کو حکیم است و خبیر
مصلح امراض درمان ناپذیر.
کاندر افتاد ازبلای آن وزیر.
تا بدانی کو حکیم است و خبیر
مصلح امراض درمان ناپذیر.
مولوی.
بعد از این خونریز درمان ناپذیرکاندر افتاد ازبلای آن وزیر.
مولوی.
رجوع به درمان ناپذیر شود.پیشنهاد کاربران
غیرقابل درمان
درمان ناپذیر یعنی غیر قابل درمان
کلمات دیگر: