هشوش . [ هََ ] (ع ص ) شاة هشوش ؛ گوسپندبسیارشیر. (از منتهی الارب ). ثارّة باللبن . || ناقة هشوش ؛ شتر بسیارشیر. (از اقرب الموارد).
هشوش
لغت نامه دهخدا
هشوش. [ هََ ] ( ع ص ) شاة هشوش ؛ گوسپندبسیارشیر. ( از منتهی الارب ). ثارّة باللبن. || ناقة هشوش ؛ شتر بسیارشیر. ( از اقرب الموارد ).
هشوش. [ هََ ] ( اِخ ) قبیله ای است از قبایل عرب فارس که از اعراب بر نجداند. مسکن آنها نواحی بندر هندیان از بلوک فلاحی است و معیشت آنها از گوسفند و مادیان و شتر و زراعت دیمی و زبانشان عربی است. ( فارسنامه ناصری ).
هشوش. [ هََ ] ( اِخ ) قبیله ای است از قبایل عرب فارس که از اعراب بر نجداند. مسکن آنها نواحی بندر هندیان از بلوک فلاحی است و معیشت آنها از گوسفند و مادیان و شتر و زراعت دیمی و زبانشان عربی است. ( فارسنامه ناصری ).
هشوش . [ هََ ] (اِخ ) قبیله ای است از قبایل عرب فارس که از اعراب بر نجداند. مسکن آنها نواحی بندر هندیان از بلوک فلاحی است و معیشت آنها از گوسفند و مادیان و شتر و زراعت دیمی و زبانشان عربی است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
گویش مازنی
۱دلواپسی – نگرانی – تشویش ۲تحریک – وسوسه
/hashoosh/ دلواپسی – نگرانی – تشویش - تحریک – وسوسه
کلمات دیگر: