بدیع، نوظهور، تازه پیدا شده، جدید الاکتشاف، جدید الاختراع
newfangled(صفت)
متجدد، نوظهور، مد تازه
بدیع، تازه، نو
نوآمده، نورس
۱. بدیع، تازه، نو ۲. نوآمده، نورس
فرهنگ فارسی
که تازه باب شده . که بتازگی مد و متداول شده است . که تازه معمول شده است . که طبع و چشم بدان معتاد و مانوس نیست . یا بدع . بدعت .
لغت نامه دهخدا
نوظهور. [ ن َ ظُ ] ( ص مرکب ) که تازه باب شده. ( یادداشت مؤلف ). که به تازگی مُد و متداول شده است. که تازه معمول شده است. که طبع و چشم بدان معتاد و مأنوس نیست : مد نوظهور. کلاه نوظهور. لباس نوظهور. || بدع. بدعت. ( یادداشت مؤلف ).