disablement
از کار افتادگی
فارسی به انگلیسی
breakdown, disability, failure, paralysis
فارسی به عربی
تعطل
مترادف و متضاد
وقفه، رخوت، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فلج، رعشه، سکته ناقص، خواب رفتگی
تفکیک، سقوط ناگهانی، از کار افتادگی
ناتوانی، از کار افتادگی، عجز
فرهنگستان زبان و ادب
{crash} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] حالتی که براثر خراب شدن تجهیزات سخت افزاری یا به وجود آمدن مشکل نرم افزاری پیش می آید و درنتیجه، فعالیت سامانه متوقف می شود
کلمات دیگر: