مترادف سهر : بیداری، شب بیداری، بیدار ماندن
سهر
مترادف سهر : بیداری، شب بیداری، بیدار ماندن
مترادف و متضاد
۱. بیداری، شب بیداری
۲. بیدار ماندن
فرهنگ فارسی
سرخ، گاوسرخ رنگ، گاو، بیدارماندن، بیدارماندن درشب ، بیداری
۱ - ( مصدر ) بیدار ماندن به شب . ۲ - ( اسم ) بیداری .
گاو که عربان بقر خوانند
۱ - ( مصدر ) بیدار ماندن به شب . ۲ - ( اسم ) بیداری .
گاو که عربان بقر خوانند
فرهنگ معین
(سَ هَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بیدار ماندن شب . ۲ - (اِمص . ) بیداری .
(سُ یا س ) ۱ - (ص . ) سرخ . ۲ - (اِ. ) گاو، گاو سرخ رنگ .
(سُ یا س ) ۱ - (ص . ) سرخ . ۲ - (اِ. ) گاو، گاو سرخ رنگ .
(سَ هَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بیدار ماندن شب . 2 - (اِمص .) بیداری .
(سُ یا س ) 1 - (ص .) سرخ . 2 - (اِ.) گاو، گاو سرخ رنگ .
لغت نامه دهخدا
سهر. [ س َ هََ ] ( ع مص ) بیدار ماندن. ( منتهی الارب ). بی خواب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نه خواب شدن. ( المصادر زوزنی ص 295 ). || ( اِمص ) بیداری که مقابل خواب باشد. ( برهان ). بیداری. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بی خوابی. ( زمخشری ) :
بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند
تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر.
یک لحظه نیستند ز چشم و تنم جدا.
چشمش چراست سرخ ندیده شبی سهر.
بر دو چشم و دو لبش تا بسحر جفت سهر.
خواب بیمارپرستان بسحر بازدهید.
سهر. [ س ُ ] ( ع اِ ) مرضی است که صاحبش را بیداری و بیخوابی مفرط باشد. ( غیاث ).
سهر. [ س ِ ] ( اِ ) گاو که عربان بقر خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر.
بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند
تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر.
فرخی.
همخوابه ام سهر شد و همخانه ام فراق یک لحظه نیستند ز چشم و تنم جدا.
مسعودسعد.
رویش چراست زرد نترسیده او ز کس چشمش چراست سرخ ندیده شبی سهر.
مسعودسعد.
او شده طاق به آرام و من از بوسه زدن بر دو چشم و دو لبش تا بسحر جفت سهر.
سنایی.
هدیه با رنج طبیبان بمیانجی بدهیدخواب بیمارپرستان بسحر بازدهید.
خاقانی.
باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی و سرمه سهر تا بوقت سحر در بصر کشی. ( سندبادنامه ص 86 ).سهر. [ س ُ ] ( ع اِ ) مرضی است که صاحبش را بیداری و بیخوابی مفرط باشد. ( غیاث ).
سهر. [ س ِ ] ( اِ ) گاو که عربان بقر خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر.
فردوسی.
سهر. [ س َ هََ ] (ع مص ) بیدار ماندن . (منتهی الارب ). بی خواب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نه خواب شدن . (المصادر زوزنی ص 295). || (اِمص ) بیداری که مقابل خواب باشد. (برهان ). بیداری . (منتهی الارب ) (دهار). بی خوابی . (زمخشری ) :
بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند
تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر.
همخوابه ام سهر شد و همخانه ام فراق
یک لحظه نیستند ز چشم و تنم جدا.
رویش چراست زرد نترسیده او ز کس
چشمش چراست سرخ ندیده شبی سهر.
او شده طاق به آرام و من از بوسه زدن
بر دو چشم و دو لبش تا بسحر جفت سهر.
هدیه با رنج طبیبان بمیانجی بدهید
خواب بیمارپرستان بسحر بازدهید.
باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی و سرمه ٔ سهر تا بوقت سحر در بصر کشی . (سندبادنامه ص 86).
بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند
تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر.
فرخی .
همخوابه ام سهر شد و همخانه ام فراق
یک لحظه نیستند ز چشم و تنم جدا.
مسعودسعد.
رویش چراست زرد نترسیده او ز کس
چشمش چراست سرخ ندیده شبی سهر.
مسعودسعد.
او شده طاق به آرام و من از بوسه زدن
بر دو چشم و دو لبش تا بسحر جفت سهر.
سنایی .
هدیه با رنج طبیبان بمیانجی بدهید
خواب بیمارپرستان بسحر بازدهید.
خاقانی .
باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی و سرمه ٔ سهر تا بوقت سحر در بصر کشی . (سندبادنامه ص 86).
سهر. [ س ِ ] (اِ) گاو که عربان بقر خوانند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) :
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر.
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر.
فردوسی .
سهر. [ س ُ ] (ع اِ) مرضی است که صاحبش را بیداری و بیخوابی مفرط باشد. (غیاث ).
فرهنگ عمید
بیدار ماندن، بیدار ماندن در شب، بیداری.
۱. سرخ.
۲. گاو، به ویژه گاو سرخ رنگ: چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی: ۸/۷۶ ).
۱. سرخ.
۲. گاو، به ویژه گاو سرخ رنگ: چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی: ۸/۷۶ ).
بیدار ماندن؛ بیدار ماندن در شب؛ بیداری.
۱. سرخ.
۲. گاو، بهویژه گاو سرخرنگ: ◻︎ چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی: ۸/۷۶).
دانشنامه عمومی
سهر ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سهر (اردستان)
سهر (اصفهان)
سهر (اردستان)
سهر (اصفهان)
wiki: استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان برزاوند قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان برزاوند قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: بخش کوهپایه شهرستان اصفهان در استان اصفهان ایران است. روستای سهر واقع در ۸۵ کیلومتری شرق شهر اصفهان می باشد. مردمان این روستا زبان محلی و گویشی بدون لهجه دارند که با مردم دیگر روستاها متمایز می باشد. از شرق این روستا به جندابه و مشکنان و تودشک و گردنه ملا احمد و در نهایت به نائین و از غرب به جزه و کوهپایه و نهایتاً به کوه ماریشنان ختم می شود.
این روستا در دهستان جبل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۹ نفر (۳۴خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان جبل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۹ نفر (۳۴خانوار) بوده است.
wiki: سهر (اصفهان)
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] نخوابیدن و بیدار ماندن در تمام شب را سَهَر می گویند که به مناسبت از آن در باب های صلات و تجارت سخن گفته اند.
سَهَر به معنی شب بیدار ماندن می باشد.
احکام سَهَر
← شب بیدار ماندن برای عبادت و تحصیل علم
۱. ↑ نزهة الناظر، ص۴۶.۲. ↑ وسائل الشیعة ج۲۰، ص۹۲-۹۳.
...
سَهَر به معنی شب بیدار ماندن می باشد.
احکام سَهَر
← شب بیدار ماندن برای عبادت و تحصیل علم
۱. ↑ نزهة الناظر، ص۴۶.۲. ↑ وسائل الشیعة ج۲۰، ص۹۲-۹۳.
...
wikifeqh: سهر
[ویکی الکتاب] معنی سِّحْرَ: جادو(کلمه سحردراصل به معنای بالای شکم یا ریه است لذا "مسحر" به کسی که دارای شکم و بالطبع محتاج آب وغذا باشد یا به کسی که نفس می کشد هم می گویند)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«سهر» (بر وزن سحر)، به معنای شب بیداری است، و از آنجا که حوادث وحشتناک، خواب شبانه را از چشم می برد، و زمین قیامت نیز بسیار هول انگیز است، کلمه «ساهِرَه» به عرصه محشر اطلاق شده است.
بعضی نیز گفته اند: «ساهِرَه» را به هر بیابانی می گویند، چون اصولاً همه بیابان ها وحشتناکند، گویی بر اثر وحشت، خواب شبانه را از چشم می برند.
(به فتح س - ه) بیدار ماندن در شب و در اقرب هست «سهر الرجل سهراً: لم ینم لیلاً» در نهج البلاغه خطبه 119 در وصف متّقین فرموده . ساهره را روی زمین معنی کردهاند در مجمع آمده: عرب زمین کردهاند در مجمع آمده: عرب زمین بیابان را ساهره گوید. یعنی محل بیداری که از خوف در آن بیدار میماندند. به قولی ارض قیامت ساهره نامیده شده که آن موقف جزاست و مردم در ان پیوسته بیداراند و خواب ندارند. این سخن بسیار به جاست. یهنی: وقوع قیامت فقط یک تکان و یک صیحه است آنگاه مردم در روی قرار میگیرند. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«سهر» (بر وزن سحر)، به معنای شب بیداری است، و از آنجا که حوادث وحشتناک، خواب شبانه را از چشم می برد، و زمین قیامت نیز بسیار هول انگیز است، کلمه «ساهِرَه» به عرصه محشر اطلاق شده است.
بعضی نیز گفته اند: «ساهِرَه» را به هر بیابانی می گویند، چون اصولاً همه بیابان ها وحشتناکند، گویی بر اثر وحشت، خواب شبانه را از چشم می برند.
(به فتح س - ه) بیدار ماندن در شب و در اقرب هست «سهر الرجل سهراً: لم ینم لیلاً» در نهج البلاغه خطبه 119 در وصف متّقین فرموده . ساهره را روی زمین معنی کردهاند در مجمع آمده: عرب زمین کردهاند در مجمع آمده: عرب زمین بیابان را ساهره گوید. یعنی محل بیداری که از خوف در آن بیدار میماندند. به قولی ارض قیامت ساهره نامیده شده که آن موقف جزاست و مردم در ان پیوسته بیداراند و خواب ندارند. این سخن بسیار به جاست. یهنی: وقوع قیامت فقط یک تکان و یک صیحه است آنگاه مردم در روی قرار میگیرند. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.
wikialkb: ریشه_سهر
جدول کلمات
بیداری, بیدار ماندن در شب
پیشنهاد کاربران
معنی سهر ( sohr ) در گویش قدیم کوهمره فارس به معنی سرخ می باشد که نام یکی از کوهمره های اطراف شیراز و فیروزآباد میگن کوهمره سرخی
بیداری
واژه سُهر ( Sohr ) در گویش زبان بختیاری به معنای سرخ ویا قرمز میباشد.
شب بیداری
شب زنده داری
بی خوابی مفرط
سُهر ( Sohr ) :در زبان بلوچی یعنی قرمز
کلمات دیگر: