مترادف سلس : روان، شیوا، نرم، رام، مطیع، منقاد
متضاد سلس : خشن، درشت
عدم کف نفس , ناپرهيزکاري , بي اختياري , هرزگي
رام , سر براه , تعليم بردار , مطيع
۱. روان، شیوا
۲. نرم
۳. رام، مطیع، منقاد ≠ خشن، درشت
(سَ لِ) [ ع . ] (ص .) 1 - نرم و آسان . 2 - رام . 3 - روان .
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نرم بودن . 2 - رام بودن . 3 - (اِمص .) نرمی ، آسانی .
سلس . [ س َ ] (ع اِ) رشته شبه کشیده که داهان پوشند. || گوشواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلس . [ س َ ل َ ] (ع مص ) نرم خوی شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و آسانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرمانبردار شدن . (دهار). || روان شدن بول چنانکه آن را باز نتوان داشت . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || رفتن بیخ شاخ خرمابن . (منتهی الارب ). || پوسیده و ریزه ریزه گردیدن چوب . (ناظم الاطباء).
سعدی .
۱. نرم بودن.
۲. منقاد بودن؛ رام بودن؛ انقیاد.
۳. نرمی و آسانی.
۴. = سلسالبول
۱. نرم و آسان.
۲. روان.
۳. رام؛ منقاد؛ سلیس.