کلمه جو
صفحه اصلی

جرام

فرهنگ فارسی

جمع جارم بمعنی درونده و فراهم آورنده یا ماهی .

لغت نامه دهخدا

جرام . [ ج َ ] (ع اِ) جُرام است در تمام معانی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُرام شود.


جرام. [ ج ُ ] ( ع اِ ) خرمای خشک. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). جَرام. جَریم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خسته خرما. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هسته. ( از اقرب الموارد ). جُرام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). جَریم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

جرام. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جریم ، به معنی بزرگ تن کلانسال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( شرح قاموس ). || ( مص ) درودن بار خرما را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرح قاموس ). انداختن نخل.( از اقرب الموارد ). صرام النخل. ( شرح قاموس ). جَرام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) وقت درو خرما و انگور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وقت خرما بریدن. ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). جَرام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

جرام. [ ج َ ] ( ع اِ ) جُرام است در تمام معانی.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جُرام شود.

جرام. [ ج ُرْ را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جارم ، به معنی درونده و فراهم آورنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ماهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جرام . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جریم ، به معنی بزرگ تن کلانسال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس ). || (مص ) درودن بار خرما را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). انداختن نخل .(از اقرب الموارد). صرام النخل . (شرح قاموس ). جَرام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) وقت درو خرما و انگور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقت خرما بریدن . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جَرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


جرام . [ ج ُ ] (ع اِ) خرمای خشک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَرام . جَریم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هسته . (از اقرب الموارد). جُرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَریم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


جرام . [ ج ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارم ، به معنی درونده و فراهم آورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

جَرام :گردآورنده

جارم . [ رِ ] ( اِخ ) شیخ عبدالفتاح بن برهان الدین ابراهیم جارم بن محمدبن احمدبن عبدالمحسن حسنی ، معروف به رشیدی بود. وی در 1240 هَ . ق . متولد شد و ابتدا نزد پدر خود به تعلم پرداخت و معقول و تفسیر را نزد او آموخت ، سپس به قاهره رفت و در الازهر به تحصیل پرداخت و از شیخ ابراهیم سقا و جز او اجازه گرفت و بسوی بلد خویش مراجعت کرد و مردم از کثرت علم و دانش بدو روی آوردند. وی مدیر دقهلیه شد و در سال 1300 هَ . ق . درگذشت . او راست : الایضاحات الجلیة فیما تصح به الدعاوی الشرعیة. این کتاب در سال 1318 هَ . ق . در مطبعة الدمیاطیة بطبع رسیده است . ( معجم المطبوعات ) .

از کلمه عربی جارم میاد به معنای گردآور

جارم . [ رِ ] ( اِخ ) شیخ عبدالفتاح بن برهان الدین ابراهیم جارم بن محمدبن احمدبن عبدالمحسن حسنی ، معروف به رشیدی بود. وی در 1240 هَ . ق . متولد شد و ابتدا نزد پدر خود به تعلم پرداخت و معقول و تفسیر را نزد او آموخت ، سپس به قاهره رفت و در الازهر به تحصیل پرداخت و از شیخ ابراهیم سقا و جز او اجازه گرفت و بسوی بلد خویش مراجعت کرد و مردم از کثرت علم و دانش بدو روی آوردند. وی مدیر دقهلیه شد و در سال 1300 هَ . ق . درگذشت . او راست : الایضاحات الجلیة فیما تصح به الدعاوی الشرعیة. این کتاب در سال 1318 هَ . ق . در مطبعة الدمیاطیة بطبع رسیده است . ( معجم المطبوعات ) .

از جارم به معنی گردآور میاد


کلمات دیگر: