جرجس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) افندی زکی . او راست : خلاصة الاثار فی ام الامصار. (از معجم المطبوعات ).
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) افندی صعب . او راست : کتاب الفلسفة. این کتاب ترجمه است و مؤلف اصل کتاب بوتیر است . (از معجم المطبوعات ).
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) ابن العمیدبن الیاس معروف به مکین یا شیخ مکین که او را ابن العمید گویند. وی از مورخان نصاری و اصل او از تکریت و مولدش قاهره وساکن دمشق بود و در همان جا بسال 672 هَ . ق . در گذشت . او راست : المجموع المبارک . این کتاب دو جلد است . و جلد اول آن تاریخ قدیم تا ظهور اسلام و جلد دوم از ظهور اسلام تا زمان ملک ظاهر است . (از اعلام زرکلی ).
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (معرب ، اِ) پشه ٔ ریز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشه . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || گلی که به آن مهر کنند. || موم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قِرقِس معرب جرجشت . (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 270). رجوع به قرقس و جرجشت شود. || کتاب . (منتهی الارب ).
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) به عقیده فریتاک همان جرجیس است. ( از دزی ). رجوع به جرجیس شود.
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) ابن العمیدبن الیاس معروف به مکین یا شیخ مکین که او را ابن العمید گویند. وی از مورخان نصاری و اصل او از تکریت و مولدش قاهره وساکن دمشق بود و در همان جا بسال 672 هَ. ق. در گذشت. او راست : المجموع المبارک. این کتاب دو جلد است. و جلد اول آن تاریخ قدیم تا ظهور اسلام و جلد دوم از ظهور اسلام تا زمان ملک ظاهر است. ( از اعلام زرکلی ).
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) افندی زکی. او راست : خلاصة الاثار فی ام الامصار. ( از معجم المطبوعات ).
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) ژرژ. نام وی میخائیل است. او راست : تاریخ البرازیل. رجوع به معجم المطبوعات شود.
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) افندی صعب. او راست : کتاب الفلسفة. این کتاب ترجمه است و مؤلف اصل کتاب بوتیر است. ( از معجم المطبوعات ).
جرجس. [ ] ( اِخ ) بک انطون. ( انتوان ). او راست : 1- الانسانیة و التمدن. در این کتاب از موضوعات مختلف از قبیل : احسان ، اجتماعات ، تمدن ، عادات و انسان و نظایر آن بحث میشود، بر این کتاب شوقی شاعر مصری تقریظ نوشته و از جمله گوید:
ﷲانت مؤلفا و مدونا
و جلیل سفرک منشاء و معنونا.
فیه الجواهر قدعرفن و انما
قبل الجواهر قد عرفن المعدنا.
جرجس. [ ج ِ ج ِ ] ( اِخ ) بک حنین. وی از رجال سیاسی و اداری مصر بود. او راست : 1- الاطیان و الضرائب فی القطر المصری. 2- مجموع قوانین الاموال المقررة و لوائحها. ( از معجم المطبوعات ). و رجوع به اعلام زرکلی چ جدید شود.
جرجس. [ ] ( اِخ ) خولی طرابلسی. او راست : 1- الجمانة العثمانیة. صاحب معجم المطبوعات گوید: سلسله مقالاتی است درباره «در راه خدمت به میهن » که در خصوص زیان دسته بندیهای مذهبی و تمدن و فواید آن و موضوع زن و دین بحث میکند. 2- الدلیل الشرقی. کتابی است فلسفی و اجتماعی ( از معجم المطبوعات ). و رجوع به جرجس ، خولی طرابلس و اعلام زرکلی چاپ جدید شود.
ﷲانت مؤلفا و مدونا
و جلیل سفرک منشاء و معنونا.
فیه الجواهر قدعرفن و انما
قبل الجواهر قد عرفن المعدنا.
(از معجم المطبوعات ).
جرجس . [ ] (اِخ ) خولی طرابلسی . او راست : 1- الجمانة العثمانیة. صاحب معجم المطبوعات گوید: سلسله مقالاتی است درباره ٔ «در راه خدمت به میهن » که در خصوص زیان دسته بندیهای مذهبی و تمدن و فواید آن و موضوع زن و دین بحث میکند. 2- الدلیل الشرقی . کتابی است فلسفی و اجتماعی (از معجم المطبوعات ). و رجوع به جرجس ، خولی طرابلس و اعلام زرکلی چاپ جدید شود.
جرجس . [ ] (اِخ ) میخائیل . او راست : دلیل الفوائد. (از معجم المطبوعات ).
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) بک حنین . وی از رجال سیاسی و اداری مصر بود. او راست : 1- الاطیان و الضرائب فی القطر المصری . 2- مجموع قوانین الاموال المقررة و لوائحها. (از معجم المطبوعات ). و رجوع به اعلام زرکلی چ جدید شود.
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) به عقیده ٔ فریتاک همان جرجیس است . (از دزی ). رجوع به جرجیس شود.
جرجس . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) ژرژ. نام وی میخائیل است . او راست : تاریخ البرازیل . رجوع به معجم المطبوعات شود.