هبره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هبرة. [ هَُ رَ ] ( ع اِ ) دانه انگور. ( معجم متن اللغة ). هبر. رجوع به هبر شود.
هبرة. [ هََ رَ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بطنی است از همدان. ( منتهی الارب ). نام بطنی از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
هبرة. [ هََ رَ ] ( ع مص ) بریدن برای کسی پاره ای از گوشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). «هبرناهم بالسیوف »؛ یعنی بریدیم مر ایشان را به شمشیر. ( اقرب الموارد ).
هبرة. [ هََ رَ ] ( ع اِ ) مهره ای است که زنان مردان را بدان بند کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مهره ای است که مردان بدان بند کرده یا سحر کرده میشوند. ( معجم متن اللغة )( اقرب الموارد ). || پاره ای گوشت بی استخوان. || پاره ای فراهم آمده از گوشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
هبره.[ ] ( اِخ ) از دیه های وراردهان. ( تاریخ قم ص 137 ).
هبره .[ ] (اِخ ) از دیه های وراردهان . (تاریخ قم ص 137).
هبرة. [ هََ ب ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث هَبِر. ماده شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد): ناقة هبرة. (منتهی الارب ).
هبرة. [ هََ رَ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بطنی است از همدان . (منتهی الارب ). نام بطنی از تازیان . (ناظم الاطباء).
هبرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) مهره ای است که زنان مردان را بدان بند کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهره ای است که مردان بدان بند کرده یا سحر کرده میشوند. (معجم متن اللغة)(اقرب الموارد). || پاره ای گوشت بی استخوان . || پاره ای فراهم آمده از گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبرة. [ هََ رَ ] (ع مص ) بریدن برای کسی پاره ای از گوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). «هبرناهم بالسیوف »؛ یعنی بریدیم مر ایشان را به شمشیر. (اقرب الموارد).
هبرة. [ هَُ رَ ] (ع اِ) دانه ٔ انگور. (معجم متن اللغة). هبر. رجوع به هبر شود.
گویش مازنی
هیبت – هیکل