to be delivered, to escape
وارستن
فارسی به انگلیسی
enlighten, free
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - رهاشدن خلاص شدن : (( بتیغ نیروی ترا خستمی وزین گفت بیهوده وارستمی . ) ) ۲ - آزاده گردیدن حریت یافتن .
وارهیدن رها شدن
وارهیدن رها شدن
لغت نامه دهخدا
وارستن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) وارهیدن. رها شدن. خلاص یافتن. آزاد شدن. رستن :
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی.
پشت پایی زدیم و وارستیم.
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی.
فردوسی.
دست و پایی زدیم در نگرفت پشت پایی زدیم و وارستیم.
ابن یمین.
رجوع به رستن و وارهیدن شود.فرهنگ عمید
بازرستن، بازرهیدن، رها شدن.
واژه نامه بختیاریکا
( وارَستِن ) باز رستن؛ رها شدن؛ اتمام درد؛ حصول فراغت
جدول کلمات
رها شدن
کلمات دیگر: