کلمه جو
صفحه اصلی

یرش

فرهنگ فارسی

تاخت وتاز هجوم .
یورش حمله

لغت نامه دهخدا

یرش . [ ی ِ رِ ] (ترکی ، اِ) از ترکی «یورش ». کره . بار. دفعه . مرتبه . نوبت . (یادداشت مؤلف ). || حرکت . حمله . هجوم . (حاصل مصدر از «یریماق » ترکی به معنی رفتن ).


یرش . [ ی ُ رِ ] (ترکی ، اِ) یورش . حمله . هجوم . تاخت .
- یرش بردن ؛حمله بردن . حمله کردن . (یادداشت مؤلف ).
|| کره . کرت . نوبت . بار. دفعه . مرتبه . (یادداشت مؤلف ).


یرش. [ ی ِ رِ ] ( ترکی ، اِ ) از ترکی «یورش ». کره. بار. دفعه. مرتبه. نوبت. ( یادداشت مؤلف ). || حرکت. حمله. هجوم. ( حاصل مصدر از «یریماق » ترکی به معنی رفتن ).

یرش. [ ی ُ رِ ] ( ترکی ، اِ ) یورش. حمله. هجوم. تاخت.
- یرش بردن ؛حمله بردن. حمله کردن. ( یادداشت مؤلف ).
|| کره. کرت. نوبت. بار. دفعه. مرتبه. ( یادداشت مؤلف ).

گویش مازنی

خوراک – غذا


۱نوعی حرکت آرام و با تأنی اسب ۲یورش – حمله


/yeresh/ نوعی حرکت آرام و با تأنی اسب - یورش – حمله & خوراک – غذا


کلمات دیگر: