کلمه جو
صفحه اصلی

هدار

لغت نامه دهخدا

هدار. [ هََ دْ دا ] ( اِخ ) یکی از نواحی یمامه. مسیلمه کذاب در این مکان ادعای نبوت کرد و خالد را گرفت. ( معجم البلدان ). موضعی یا رودباری است در یمامه که مولد مسیلمه کذاب است. ( منتهی الارب ).

دانشنامه عمومی

هدار یکی از شهرهای کوچک استان سیستان و بلوچستان ایران در منطقه بافتان است.
وب گاه آفتاب

گویش مازنی

/hedaar/ پهلو – جانب – اطراف - مواظبت – مراقب ۳در راستا – سمت

۱پهلو – جانب – اطراف ۲مواظبت – مراقب ۳در راستا – سمت


پیشنهاد کاربران

هدار: در زبان مازنی به مرز، سامان، گذر، راه، و گذرگاه "هدار" گفته میشد. نمونه: "هر کس شه زمین دله هدار هاکنه!" هر کس از توی زمین خودش گذر کند!

هدار : هدار اسم پسرانه با ریشه مازندرانی به معنی همراه , برابر , مواظب بودن .


کلمات دیگر: