کلمه جو
صفحه اصلی

نخش

فرهنگ فارسی

( صفت ) دراز? یادست رانخش کردن .دست درازکردن : آن پادشاه نیست که دستوراوکند برناخوشی بمال کسان دست رانخش . ( سوزنی لغ. ) یانخش بودن دست .درازبودن دست : دست شاعرنخش بودبصله سوزنی شاعریست دست نخش . ( سوزنی لغ. )
دراز ?

لغت نامه دهخدا

نخش. [ ن َ ] ( ع اِ ) پاره ای از مال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قسمتی از مال. ( از المنجد ). || ( مص ) لاغر شدن. مهزول شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لاغر گردیدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت راندن ستور را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). حرکت دادن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رنجانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اذیت کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سر انگشت یا سر چوب فرا کسی زدن. ( از المنجد ) ( تاج المصادر بیهقی ). || خراشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خراشانیدن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ). || پوست باز کردن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). پوست باز کردن از چیزی. ( از ناظم الاطباء ). پوست کندن چوب را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || برگزیده و خلاصه چیزی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

نخش. [ ن َ خ َ ] ( ع مص ) کهنه و پوسیده گردیدن اسفل و پائین چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

نخش. [ن َ خ َ ] ( ص ) دراز( ؟ ). ( یادداشت مؤلف ) :
دعوی کند خدائی و مر هیچ بنده را
نتوان که دست گیرد از جوع و از عطش
آن پادشاه نیست که دستور او کند
بر ناخوشی به مال کسان دست را نخش.
سوزنی.
دست شاعر نخش بود به صله
سوزنی شاعری است دست نخش.
سوزنی.

نخش . [ ن َ ] (ع اِ) پاره ای از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمتی از مال . (از المنجد). || (مص ) لاغر شدن . مهزول شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لاغر گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برانگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت راندن ستور را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حرکت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنجانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اذیت کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سر انگشت یا سر چوب فرا کسی زدن . (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ). || خراشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خراشانیدن چیزی را. (از ناظم الاطباء). || پوست باز کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ). پوست باز کردن از چیزی . (از ناظم الاطباء). پوست کندن چوب را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || برگزیده و خلاصه ٔ چیزی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


نخش . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) کهنه و پوسیده گردیدن اسفل و پائین چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


نخش . [ن َ خ َ ] (ص ) دراز(؟). (یادداشت مؤلف ) :
دعوی کند خدائی و مر هیچ بنده را
نتوان که دست گیرد از جوع و از عطش
آن پادشاه نیست که دستور او کند
بر ناخوشی به مال کسان دست را نخش .

سوزنی .


دست شاعر نخش بود به صله
سوزنی شاعری است دست نخش .

سوزنی .



دانشنامه عمومی

(مازنی) زشت، بد، کثیف.


گویش مازنی

/naKhsh/ نقشنقاشی هایی که بر دیوار یا پارچه، رسم شده است & ناخوش – بدحال - جنس بد – بد

نقشنقاشی هایی که بر دیوار یا پارچه،رسم شده است


۱ناخوش – بدحال ۲جنس بد – بد


واژه نامه بختیاریکا

( نَخَش ) ناخوش؛ سخت؛ تنومند

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
نقش
Naxsh


کلمات دیگر: