کلمه جو
صفحه اصلی

وجر

فرهنگ فارسی

جمع وجار بمعنی سوراخ کفتار جز آن

لغت نامه دهخدا

وجر. [ وَ ] (ع مص ) دارو به گلو فروکردن . (تاج المصادر بیهقی ). دارودر دهان کسی ریختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).داروی وجور در دهان کسی قرار دادن . (از اقرب الموارد). || شنوانیدن کسی را آنچه را مکروه دارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


وجر. [ وَ ] ( ع اِ ) سمج کوه. ( منتهی الارب ). کهف در کوه. ( اقرب الموارد ). غار و سمج و مغاک در کوه. ( ناظم الاطباء ). ج ، اوجار. ( اقرب الموارد ).

وجر. [ وَ ] ( ع مص ) دارو به گلو فروکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). دارودر دهان کسی ریختن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).داروی وجور در دهان کسی قرار دادن. ( از اقرب الموارد ). || شنوانیدن کسی را آنچه را مکروه دارد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

وجر. [ وَ ج َ ] ( ع مص ) ترسیدن از کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ).

وجر. [ وَ ج َ ] ( اِ ) به معنی فتوی باشد و معنی آن رادر کنزاللغة دستور حاکم شرع در مسئله شرعی نوشته بودند و به این معنی با جیم فارسی [ وچر ] هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). فتوای قاضی. ( ناظم الاطباء ).

وجر. [ وَ ج ِ ] ( ع ص ) ترسان. ( از منتهی الارب ). وجر. اوجر به معنی خائف و ترسان.( از اقرب الموارد ). مؤنث آن وجره است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جبان و ترسو. ( ناظم الاطباء ).

وجر. [ وُ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِوِجار به معنی سوراخ کفتار و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وجار شود.

وجر. [ وَ ] (ع اِ) سمج کوه . (منتهی الارب ). کهف در کوه . (اقرب الموارد). غار و سمج و مغاک در کوه . (ناظم الاطباء). ج ، اوجار. (اقرب الموارد).


وجر. [ وَ ج َ ] (اِ) به معنی فتوی باشد و معنی آن رادر کنزاللغة دستور حاکم شرع در مسئله ٔ شرعی نوشته بودند و به این معنی با جیم فارسی [ وچر ] هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). فتوای قاضی . (ناظم الاطباء).


وجر. [ وَ ج َ ] (ع مص ) ترسیدن از کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).


وجر. [ وَ ج ِ ] (ع ص ) ترسان . (از منتهی الارب ). وجر. اوجر به معنی خائف و ترسان .(از اقرب الموارد). مؤنث آن وجره است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جبان و ترسو. (ناظم الاطباء).


وجر. [ وُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِوِجار به معنی سوراخ کفتار و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به وجار شود.


گویش مازنی

درختچه ای که از شاخه هایش جهت بافتن جارو استفاده کنند


/vejer/ درختچه ای که از شاخه هایش جهت بافتن جارو استفاده کنند

واژه نامه بختیاریکا

( وِجَر * ) خسته و درمانده

پیشنهاد کاربران

وجر ( vajer ) در لهجه ی خراسانی به معنای اخم است وجر کردن معنای اخم کردن یا ابرو در هم کشیدن دارد


کلمات دیگر: